شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد
شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد

شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد در شب کوچک من ، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را می شنوی […]

شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد

شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد

در شب کوچک من ، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها ، همچون انبوه عزاداران

لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

لحظه ای

و پس از آن ، هیچ

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز می ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

ای سراپایت سبز

دست هایت را چون خاطره ای سوزان ، در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش لب های عاشق من بسپار

باد ما با خود خواهد برد

باد ما با خود خواهد برد

شعر فروغ فرخزاد یاد ما را با خود خواهد برد