شعر طنز و باحال آفرینش مرد
شعر طنز و باحال آفرینش مرد

شعر طنز و باحال آفرینش مرد به نام خداوند مردآفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین خدایی که از گل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسن الخالقین پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین خدایی که از […]

شعر طنز و باحال آفرینش مرد

شعر طنز و باحال آفرینش مرد

به نام خداوند مردآفرین

که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گل مرا خلق کرد

چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید

و شد نام وی احسن الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد

مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت

ندارم نیازی به لاک همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم

تو زیبایی ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه ام کار اوست

نه کار پزشک و پروتز همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز

نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی ریا آفرید

جدا از حسادت و بیخشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد

به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک درخت

و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک

من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود

که ای مرد پاکیزه و مه جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر

و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایشات

نشسته مداوم تو را در کمین !

شعر طنز و باحال آفرینش مرد